كثرت عین ربط است
به اين معنى كه كثرت عين ربط است
چه جاى نقش و رقش و ثبت و ضبط است
ز ضيق لفظ گفتم عين ربط است
كه وهم ربط هم از روى خبط است
آن واحد قيوم ، قيم و مصدر همه است و همه به او قائم به اضافه اشراقى ، يعنى روابط محضه آن اصلند، نه اينكه اشيايى هستند كه آنان را ربط است ، بلكه عين ربطند به فقر نورى و امكان فقرى .
با نيل به مغزا و سر توحيد صمدى قرآنى هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن ، روشن است كه واجب الوجود تعالى يكتاى همه است كه ((لم يكن له كفوا احد)) و ماسوايش همه فيض اويند. او دائم الفضل على البرية است و چون فيض اويند همه روابط محضه و تعلقات و تدليات صرفه اند كه فقر وجودى دارند و به اضافه اشراقيه حق بر قرارند.
اى سايه مثال گاه بينش در پيش وجودت آفرينش
و امكان آنها در حقيقت وجودات مفتاقه آنهاست و حقا آنچه در عرصه وجود است و بحث از امكانى كه از جهات نسبت است براى سرگرمى است و جز ذات حق و شئون ذاتيه حق در عرصه وجود نيست و وجود جو است و همه جود وجود اوست .
از كران ازلى تا به كران ابدى درج در كسوت يك پيرهنش ساخته اند
و چون خود صراح و ظاهر است ، ما سوايش همه شئون اويند، و عرصه غير متناهى هستى جز اين بسيط الحقيقه نيست .
همه عالم صداى نغمه اوست كه شنيده چنين صداى دراز
يا من دل على ذاته بذاته و تنزه عن مجانسته مخلوقاته ، يا من كان الحجاب بينه و بين خلقه خلقه .
ديده اى بايد كه باشد شه شناس تا ببيند شاه را در هر لباس
رمد دارد دو چشم اهل ظاهر كه از ظاهر نبيند جز مظاهر
محقق را كه وحدت در شهود است نخستين نظره بر نور وجود است
دلى كز معرفت نور و صفا ديد ز هر چيزى كه ديد اول خدا ديد
و غايت قصواى سالكان اسقاط اعتبارات و اضافات است و خروج از عالم پندار و اعتبار كه عالم غرور است به سوى حقيقت و دار القرار.
بر مبناى دقيق صدر الحكماء، وجود حقيقت واحده مشككه ذات مراتب است و ماسوى الله قائم به او به اضافه اشراقيه و هم به مراتب عين الربط به اويند به امكان فقرى نورى و ان ما سواه مضاف اليه بالاضافة الاشراقية مقهورة فى الوحدة الحقة الحقيقة على نحو الوحدة فى الكثره و الكثرة فى الوحدة على ما يعلمه الراسخون فى التوحيد الصمدى .
ولى روى مبناى ادقّ طائفه جليله عارفين بالله وجود حقيقت واحده به وحدت شخصى ذات مظاهر است و بنابر هر دو مبنى ممكن بما هو ممكن ، هم ماهيتش اعتبارى است و هم وجودش ((فهو اعتبار فى اعتبار)). ((التوحيد اءن تنسى غير الله )).
پس اگر ما سوى روابط محضند و فقر نورى دارند و او با ما سوى معيت قيوميه و اضافه اشراقيه دارد، ما راءيت شيئا الا و راءيت الله قبله .
لذا در هر موجودى اول وجه الله و نور خدا ديده مى شود، سپس آن موجود، كه ((بيده ملكوت كل شى ء)
یار بى پرده از در و ديوار در تجلى است يا اولى الابصار
و بر همين اساس : هى مرآة ظهوره و المرآة المتجلى فيها فلا حجاب بينه و بينك الا عينك فارفع بما هو همك حتى يظهر لك ما هو المهم .
جناب صدر المتاءلهين فرمود: امكان فقرى موجودات ممكن علت احتياج به علت كه ماسوى الله از آيات و شئون وجود حق صمدى است كه عم نواله و وسعت رحمته .
اين همه عكس مى و رنگ مخالف كه نمود يك فرو رخ ساقيست كه بر جام افتاد